گزارش صعود از نوار ساحلی تا علم کوه

خلاف همیشه، برآن شدیم تا ماجرای این چالش پر افت و خیز فوق العاده جذاب را از زبان علی منصوری، این مرد روزهای سخت بخوانید. تا انتها با ما همراه باشید:

زمستان سال قبل که بنده افتخار حضور در تیم دیواره غربی قله علم کوه مسیر به دیگر سو (برج تورنادو) رو داشتم، تصمیم گرفتم در فصل تابستان صعود سرعتی از ساحل تا قله علم کوه از مسیر دیواره را داشته باشم و بعد از آن صعود موفق در زمستان روی دیواره غربی، تمریناتم را استارت زدم و باید اشاره کنم که چنین برنامه های ترکیبی نیاز به تمرینات تخصصی دارد و من تمریناتم را بر اساس این هدف شروع کردم.

دویدن های طولانی جاده و شیب، رکاب زدن در مسیرهای هموار و ناهموار، تمرین سنگ و دیواره و صعود سرعتی خط الراس ها، با اینکه در این رشته‌ها ورزشکار پایه ای نبودم فشار زیادی رو تحمل مي کردم. هر روز حدود 3 تا 4 ساعت و نیم تمرینات هوازی و … .

برای بالا بردن VO2MAX نیاز به 2 وعده تمرین روزانه داشتم، صبح و غروب. برای این نوع تمرینات با توجه به وظایف زندگی شخصی، کمی شرایط دشوار بود.

در کل هیچ تیم پشتیبانی هم برای تمریناتم نداشتم. با تمام این سختی ها سطح اکسیژن گیری خون (VO2MAX) را از 58 به 64 رساندم که خود برایم راضی کننده بود، در اوج آمادگی بودم که متاسفانه در تیرماه دچار بیماری کرونا شدم و این ویروس تا یک ماه اجازه فعالیت را به من نداد و خیلی تلاش کردم تا دچار افت نشوم، با این حال تأثیر زیادی روی من گذاشت، بعد بیماری تلاشم را بیشتر کردم تا این ضغف جبران شود.

خلاصه شهریور ماه شد و با فرشاد عزیز هماهنگی برنامه رو انجام دادم و تصمیم به اجرای برنامه شد. روز قبل حرکت باخبر شدم فرشاد در مسیر دیواره قله علم کوه دچار آسیب شده و برنامه عقب افتاد. من همچنان منتظر خبر فرشاد بودم برای روز برنامه و من همچنان همان تمریناتم رو ادامه می دادم تا بدنم افت نکند، خلاصه در تاریخ 10 شهریور حدود ساعت 9:30 صبح تلفن همراهم زنگ خورد، فرشاد از قله شانه کوه تماس گرفت و برای اجرای برنامه اعلام آمادگی کرد، برای همان روز! و من باید غروب حرکت می کردم، همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد و همین موضوع شرایط را سخت تر می‌کرد، هماهنگ شدن با تیم پشتیبان، ریکاور نبودن من و خیلی چیزهای دیگر.

با آرش و پوریا (بچه های پشتیبانی) تماس گرفتم و جواب مثبت برای پشتیبانی من تا ونداربن رو گرفتم. چون قرار شد از جلوی فروشگاه سیاه کمان تا ونداربن رو در تاریکی رکاب بزنم، ساعت 6 بعدازظهر جلوی فروشگاه جمع شدیم و بعد گرفتن عکس‌ ساعت 7 غروب راهی برنامه شدم.

از نشتارود و عباس آباد گذشتم، هوا هنوز کاملاً تاریک نشده بود، هرچه در توان داشتم رکاب زدم تا از روشنایی هوا استفاده کنم، گاهی میزان ضربان قلبم به 190 هم می‌رسید، سرعتم به 45 کیلومتر بر ساعت می‌رسید. خلاصه به جنگل و جاده پرشیب عباس آباد رسیدم. تاریکی هوا کمی کار را برایم دشوار می کرد، بچه ها با ماشین پشت سر من حرکت می کردند، بعد از حدود ۳ ساعت به میدان حسن کیف کلاردشت رسیدم، کل مسیر آب و دیگر مواد خوراکی از طریق دوستانم به من می رسید.

به مسیرم ادامه دادم و در ساعت ۱۰:۵۰ دقیقه شب و بعد از پیمودن حدود ۷۲ کیلومتر به رودبارک رسیدم و مجبور شدم دوچرخه کوهستانم را بردارم، از اینجا به بعد مسیر خاکی شروع می شد، در تاریکی به مسیرم ادامه می دادم و همین مسیر پرشیب و سنگلاخی جاده انرژی زیادی را از من می گرفت. بعد از ۵ ساعت و ۴۵ دقیقه و طی مسافت ۸۲ کیلومتر به ونداربن و گوسفندسرای بریر رسیدم. اینجا، انتهای مسیر دوچرخه بود.

لباس رانینگ رو به تن کردم و بعد از استراحتی کوتاه از دوستان خداحافظی کرده و باقی مسیر تا علم چال که فرشاد میجوجی عزیز منتظرم بود را بدون تیم پشتیبان طی طریق کردم. ساعت حدود ۱ بامداد بود که آیتم دوم برنامه شروع شد.

از کشتی سنگ که گذشتم هوا رو به سرما رفت و کمی احساس سردی کردم. لذا بادگیرم را پوشیدم و با عجله به مسیرم ادامه دادم و بعد از حدود ۳ ساعت به پناهگاه سرچال رسیدم. سرمای هوا در اون منطقه آزاردهنده بود. استراحت کوتاهی کردم و کلاه و دستکشم رو پوشیدم. و از اینجا به بعد فکرم فقط گرم کردن خودم بود، ضمن اینکه به مسیرم هم ادامه می دادم. ضربان قلب بالا، خستگی، تنهایی، سنگلاخی بودن، سرمای هوا و وزش باد شدید و از همه بدتر بی خوابی شدید، مسیر علم چال را برایم آزاردهنده کرد.

از پای قله ی میان سه چال گذشتم و این امیدوارکننده بود چون این شرایط سخت قطعاً زمان بر بود و وقت زیادی می گرفت. خلاصه بعد از پیمودن ۱۳.۵ کیلومتر در ساعت ۵:۴۰ دقیقه صبح به علم چال و محل برپایی چادر فرشاد رسیدم و با باز کردن زیپ چادر فرشاد، با استقبال او مواجه شدم. خیلی خوشحال بودم از اینکه به علم چال رسیدم چون از سرما می لرزیدم. لباس هایی که برای دیواره بارگزاری کرده بودم رو پوشیدم. و تایم کوتاهی به داخل کیسه خواب فرشاد رفتم و کمی آرام شدم و با نوشیدنی گرمی که فرشاد آماده کرده بود، شرایط کمی مساعد شد.

خیل زیادی از دیواره نوردها بر روی گل سنگ ها و پای دیواره علم کوه دیده می‌شدند، حدود 6 کرده که نیمی از آنها پای مسیر هاری رست، نجاح بودند، بی درنگ به این فکر کردیم که عبور از این تیم‌ها علاوه بر خطری که مبنی بر ریزش سنگ دارد.

همچنین زمان بسیار زیادی را باید صرف می کردیم تا صعودی که برایمان بیش از چند ساعت طول نمی‌کشید، طی یک روز بسیار پرکار انجامش دهیم. به هرحال در آستانه تصمیم مهمی بودیم، فرشاد پیشنهاد صعود گرده جای دیواره قله علم کوه را داد که قطع به یقین صعودی سرعتی تر خواهد بود و با این کار از ریتم و زمان بندی خارج نمی شد، و ما لوازم دیواره رو بسته بودیم را به اندازه صعود گرده تقلیل دادیم و ساعت 6:55 علم چال رو به سمت شانه کوه ترک کردیم، بعد از 26 دقیقه به گردنه رسیدیم، خوشبختانه در گرده هیچ تیمی تردد نداشت.

بعد از عبور از دست به سنگهای ابتدای مسیر به زیر دورکابی رسیده و طنابمان را باز کردیم، مشغول صعود همزمان شدیم. ساعت ۸:۲۵ دقیقه صبح هر دو نفر ما بالای سه رکابی بودیم و پس از نوشیدن جرعه ای آب به مسیرمان ادامه دادیم، با عبور از تراورس و صعود بعد از آن، ساعت ۹:۱۲ دقیقه به تراورس یخی زیر سنگ سماور، معروف به تک رکابی رسیدیم و با عبور از این قسمت زیبا به کنار سنگ سماور رسیده و پس از ثبت فیلم و عکس وارد ۷۵ متری انتهای مسیر شدیم.

دقیقا رأس ساعت ۹:۵۰ دقیقه هر دو نفر ما در انتهای مسیر بودیم و با پیمایشی ۱۰ دقیقه ای بین سنگ‌های بزرگ پا بر قله علم کوه نهادیم و برنامه ی بنده که شامل سه گانه ی استقامتی از ساحل شهسوار با دوچرخه تا گوسفندسرای بریر و بعد از آن تریل رانینگ تا منطقه علم چال و سپس صعود فنی گرده آلمان ها بود در اینجا به مدت زمان ۱۴ ساعت ۵۵ دقیقه فعالیت مستمر به پایان رسید.

تصویر خدمات

با سفیران سیاه‌کمان آشنا شوید

سفیران ما متخصصان حوزه‌ ورزش‌های مربوط به کوهستان و طبیعت هستند که با وحدت و هدفی مشترک گرد هم آمده‌اند و پیام مشترکی را به گوش جهانیان می‌رسانند.

ادامه مطلب
در دنیای ما ماجراجویی کنید:

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پست های مرتبط